پنجشنبه ۱۲ مرداد ۰۲

راستش يه چيزي هست...

من از احسان يكم ميترسم شايدم خجالت باشه نميدونممممم

ولي خب ميدونيد وقتي ميخوام يچيزي بگم بهش قلبم تند تند ميزنه تا چند دقيقه بعد حرفم رنگم ميپره يخ ميكنم،نميدونم چرا ولي...

قبلا كه با هانيه دوست بود وقتي ميديدمش يخ ميكردم و ميلرزيدم بعد دوستم هانيه دستمو ميگرفت كه معلوم نباشه دارم ميلرزم و فقط بهم فوش ميداد كثافت ميگفت خاك تووووسرت سارا مگه لولوء كه وقتي ميبينيش اينجوري ميشي

حالا خودش بدتر بوداااااااا،يروز دوست پسر قبليش"محمد احمدي" اومده بود جلو بلوكشون واي پسر داشت غش ميكرد منم مجبور شدم تا جلو در خونشون باهاش برم كه غش نكنه..

دوست خوبي بود ولي حيف ....

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.